عاشقانه ها
تو غم داستان من
هر بار گفته ام که تو را دوست دارمت پُر می شود از گرمای عشقت دهان من این جمله که برای بیانش به چشم تو افتاده است باز به لکنت ، زبان من آنقدرکه من عاشقم توعاشق نبوده ای دیگر رسیده کارد بر این استخوان من نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی این یک تراژدی ست تو غم داستان من یک شب بیا و ضامن من باش عشق من وقتی دخیل بسته به توآهوان من دل بر کن از دنیا و به شهر دل من بیا عزیز
نه باد بیماری به جان تو ، بلکه به جان من هاست لینوکس cpanel جمعه 23 / 1 / 1391برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : محرم صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درد دل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی با خبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذارگفتگو به زبان هنر شود موضوعات آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|